گری همل، یکی از برجستهترین پژوهشگران و نظریهپردازان مدیریت استراتژیک است که مفاهیم و رویکردهای نوینی را در زمینهی استراتژی سازمانها مطرح کرده است. از نظر همل، مدیریت استراتژیک بیشتر از یک فرآیند ساده برای تعیین اهداف و برنامهریزی، یک فرآیند پویا و مبتنی بر تفکر است که بر اساس شایستگیهای خاص سازمان و محیط تغییرات و تحولات انجام میشود. برخی از مفاهیم کلیدی در نظر همل به شرح زیر هستند:
1. شایستگیهای محوری (Core Competencies):
گری همل و همکارش، «کوتلر»، در مقاله معروف خود تحت عنوان “The Core Competence of the Corporation” به اهمیت شایستگیهای محوری در ایجاد مزیت رقابتی اشاره کردهاند. همل معتقد است که شایستگیهای محوری میتوانند قدرتهای منحصر به فردی باشند که یک سازمان را از رقبا متمایز میکنند و به آن کمک میکنند که در بازار موفق باشد. این شایستگیها میتوانند شامل مهارتهای خاص، فناوریهای برتر، یا فرآیندهای منحصر به فردی باشند که شرکت در آنها توانمند است.
2. نوآوری و استراتژی بلندمدت:
همل به نوآوری به عنوان یک عامل کلیدی در موفقیت استراتژیک نگاه میکند. او معتقد است که سازمانها باید به صورت مستمر نوآوری کرده و در عین حال استراتژیهای بلندمدت خود را بر اساس این نوآوریها بازنگری کنند. از نظر همل، تمرکز صرف بر سود کوتاهمدت ممکن است سازمانها را از دستیابی به مزیتهای رقابتی پایدار در آینده باز دارد.
3. فرآیندهای استراتژیک پویا:
در رویکرد همل، فرآیندهای استراتژیک باید پویا و انعطافپذیر باشند. این بدین معناست که استراتژیها باید بهطور مداوم ارزیابی و بازبینی شوند و سازمانها باید آماده باشند تا به تغییرات محیطی و رقابتی واکنش نشان دهند. همل تأکید دارد که استراتژی باید یک فرآیند تدریجی و تطبیقی باشد که به سرعت به تغییرات واکنش نشان دهد.
4. توسعه ظرفیتها و قابلیتها:
همل همچنین به اهمیت توسعه ظرفیتها و قابلیتهای سازمانی در راستای اجرای استراتژیهای بلندمدت اشاره میکند. این بدان معناست که سازمانها باید بر رشد و تقویت مهارتها و ظرفیتهای داخلی خود سرمایهگذاری کنند تا بتوانند در مقابل تغییرات خارجی و تهدیدات رقابتی، توانمند باقی بمانند.
5. مدیریت تغییرات در سازمان:
همل بر این باور است که در دنیای پیچیده و در حال تغییر امروز، مدیریت استراتژیک باید به مدیریت تغییرات توجه ویژهای داشته باشد. سازمانها باید از انعطافپذیری بالایی برخوردار باشند و به توانایی تغییر به موقع و مناسب در پاسخ به شرایط جدید توجه کنند.
در نهایت، نظر همل در مورد مدیریت استراتژیک تاکید بر شایستگیهای محوری، نوآوری، توسعه قابلیتهای داخلی، و انعطافپذیری سازمانی است. همل استراتژی را به عنوان یک فرآیند پویا و تطبیقی میبیند که نیازمند توجه مداوم به محیط رقابتی و تغییرات در آن است.
همانطور که در بالا ذکر شد- گری همل (Gary Hamel) یکی از معتبرترین و برجستهترین چهرههای حوزه کسب و کار، مدیریت و استراتژی در جهان است. او به عنوان یک متخصص استراتژی و نویسنده شناخته میشود و به طور خاص در زمینه مدیریت استراتژیک و نوآوری سازمانی تاثیر زیادی گذاشته است. نظرات او در این زمینهها، همواره توجه زیادی را به خود جلب کرده است. در اینجا برخی از مهمترین نظریات گری همل در حوزه کسب و کار و مدیریت آورده شده است:
۱. رقابتپذیری استراتژیک (Strategic Intent):
گری همل به اهمیت داشتن یک “هدف استراتژیک” یا strategic intent تأکید دارد. او معتقد است که شرکتها باید هدفی روشن و بلندمدت داشته باشند که تمام فعالیتها و منابع سازمان را به سمت آن هدایت کنند. این هدف باید الهامبخش، چالشبرانگیز و در عین حال واقعگرایانه باشد و به همه کارکنان کمک کند تا در جهت دستیابی به آن تلاش کنند. این امر به سازمان کمک میکند تا در برابر رقبا پیشی بگیرد.
۲. نوآوری مستمر (Continuous Innovation):
همل همچنین به نوآوری به عنوان کلیدی برای موفقیت بلندمدت کسب و کارها اشاره دارد. او بر این باور است که سازمانها باید فرآیندهای نوآوری را در تمام سطوح خود به طور مداوم توسعه دهند و از تنها وابسته بودن به نوآوریهای تکبعدی و مقطعی اجتناب کنند. نوآوری نه تنها باید در محصولات بلکه در مدلهای کسب و کار، فرآیندها و نحوه ارائه ارزش به مشتریان نیز وجود داشته باشد.
۳. مدیریت منابع (Core Competencies):
یکی از مفاهیم کلیدی در نظریات همل، مفهوم Core Competencies یا “توانمندیهای اصلی” است. همل و همراهش، C.K. Prahalad، در کتاب معروف خود به نام Competing for the Future از این مفهوم استفاده کردهاند. بر اساس این مفهوم، شرکتها باید بر روی توانمندیها و قابلیتهایی که آنها را از رقبا متمایز میکند، تمرکز کنند و این توانمندیها باید در طول زمان تقویت و گسترش یابند. این منابع و توانمندیهای اصلی باید پایهگذار استراتژی شرکت باشند.
۴. استراتژیهای برنده (Winning Strategies):
گری همل بر این باور است که استراتژیهای برنده باید مبتنی بر قابلیتهای منحصر به فرد و منابع ارزشمند باشند که قابل کپی شدن یا تقلید توسط رقبا نباشند. به همین دلیل، ایجاد و حفظ مزیت رقابتی از اهمیت بالایی برخوردار است. همل بر این موضوع تأکید میکند که یک شرکت باید توانمندیهایی توسعه دهد که رقبا قادر به تقلید آنها نباشند.
۵. مشتریمحوری و تجربه مشتری (Customer-Centricity and Customer Experience):
همل معتقد است که سازمانها باید به جای تمرکز صرف بر روی کارایی داخلی یا سودآوری، به تجربه مشتری و ارزشهایی که به مشتریان ارائه میدهند، توجه کنند. تجربه مشتری باید در تمام فرآیندهای سازمانی قرار گیرد، زیرا در دنیای امروز، موفقیت بر اساس توانایی شرکتها در برآورده کردن نیازهای مشتریان و ایجاد تجربه مثبت برای آنها سنجیده میشود.
۶. توسعه و رهبری منابع انسانی (Human Capital Development):
از نظر همل، نیروی انسانی به عنوان یکی از منابع کلیدی در دستیابی به اهداف استراتژیک سازمان است. او بر این باور است که سازمانها باید در توسعه و مدیریت منابع انسانی خود سرمایهگذاری کنند، به خصوص در زمینههای رهبری، یادگیری و نوآوری. رهبران باید توانایی هدایت و انگیزش تیمهای خود را داشته باشند و باید محیطی را ایجاد کنند که افراد در آن بتوانند به بالاترین سطح توانایی خود برسند.
۷. تناسب استراتژی و تغییرات محیطی (Strategic Fit and Environmental Change):
گری همل تأکید زیادی بر این دارد که استراتژیهای سازمان باید با تغییرات محیطی و شرایط جدید بازار همراستا و هماهنگ باشند. در دنیای امروز که تغییرات به سرعت اتفاق میافتد، سازمانها باید انعطافپذیر باشند و استراتژیهای خود را متناسب با تغییرات بازار و نیازهای جدید مشتریان بهروزرسانی کنند.
۸. توجه به استراتژیهای بلندمدت (Long-Term Strategy):
یکی از مهمترین اصولی که همل به آن اشاره دارد این است که موفقیت در کسب و کار نه تنها به استراتژیهای کوتاهمدت بستگی ندارد بلکه نیازمند دیدگاه و استراتژیهای بلندمدت است. شرکتها باید به فکر توسعه پایدار و رشد تدریجی باشند.
نظریات گری همل به طور کلی بر این اصل تأکید دارد که موفقیت در دنیای کسب و کار نیازمند نوآوری مستمر، تمرکز بر توانمندیهای اصلی، ایجاد استراتژیهای بلندمدت و مشتریمحوری است. همچنین، او معتقد است که سازمانها باید بر منابع انسانی خود سرمایهگذاری کنند و استراتژیهایشان را با تغییرات محیطی هماهنگ نمایند تا بتوانند در بازار رقابتی امروز باقی بمانند و رشد کنند.
ارتباط بین مدیریت استراتژیک و استانداردهای ایزو
مدیریت استراتژیک و استانداردهای ایزو (ISO) به طور مستقیم و غیرمستقیم به یکدیگر مرتبط هستند. این ارتباط میتواند در حوزههای مختلفی از جمله بهبود فرآیندها، کیفیت، بهرهوری و تطابق با استانداردهای بینالمللی نمود پیدا کند. در اینجا، چندین جنبه از ارتباط این دو موضوع را بررسی میکنیم:
- اهداف و استراتژیهای سازمانی: مدیریت استراتژیک به تصمیمگیری و هدایت سازمان به سوی اهداف بلندمدت مربوط میشود. استانداردهای ایزو، مانند ISO 9001 برای سیستم مدیریت کیفیت، به سازمانها کمک میکنند تا فرآیندهای خود را بهگونهای طراحی و اجرا کنند که به اهداف استراتژیک خود برسند. این استانداردها با فراهم آوردن چارچوبی برای بهبود مستمر، به سازمانها این امکان را میدهند که فرآیندهای داخلی را با استراتژیهای کلی سازمان هماهنگ کنند.
- بهبود مستمر و تطابق با استانداردها: یکی از اصول اصلی مدیریت استراتژیک، بهبود مستمر است که میتواند از طریق پیادهسازی استانداردهای ایزو تحقق یابد. برای مثال، استانداردهایی مانند ISO 9001 یا ISO 14001 برای مدیریت کیفیت و محیط زیست به سازمانها کمک میکنند تا بهبودهای مستمری در فرآیندها، محصولات و خدمات خود ایجاد کنند که با استراتژیهای سازمانی همراستا باشد.
- مدیریت ریسک: در مدیریت استراتژیک، شناسایی و مدیریت ریسکها بخش مهمی از فرآیند تصمیمگیری است. استانداردهای ایزو مانند ISO 31000 در زمینه مدیریت ریسک میتوانند به سازمانها در شناسایی، ارزیابی و مدیریت ریسکها کمک کنند. با این کار، سازمانها قادر خواهند بود ریسکهای مرتبط با تصمیمات استراتژیک خود را کاهش دهند.
- رعایت الزامات قانونی و مقرراتی: استانداردهای ایزو معمولاً به رعایت الزامات قانونی و مقرراتی مربوط به صنایع مختلف توجه دارند. این امر به سازمانها کمک میکند تا استراتژیهایی را پیادهسازی کنند که به تأسیس و حفظ تطابق با این الزامات کمک کند. رعایت این الزامات به بهبود عملکرد و شهرت سازمان در بازار کمک میکند.
- مشتریمداری و رقابتپذیری: در بسیاری از استانداردهای ایزو، بر اهمیت رضایت مشتری تأکید میشود. این موضوع با اهداف مدیریت استراتژیک سازمانها که تمرکز بر مشتریان و بازار رقابتی دارند، همراستا است. با استفاده از استانداردهای ایزو، سازمانها میتوانند کیفیت خدمات و محصولات خود را بهبود داده و مزیت رقابتی ایجاد کنند که به استراتژیهای سازمانی کمک میکند.
- فرهنگ سازمانی و رهبری: استانداردهای ایزو معمولاً به اهمیت رهبری و مدیریت منابع انسانی اشاره دارند. در مدیریت استراتژیک، رهبری مؤثر و ایجاد فرهنگ سازمانی قوی نقش مهمی ایفا میکند. استانداردهای ایزو میتوانند به سازمانها در ایجاد فرآیندهایی که به رهبری و مدیریت منابع انسانی کمک میکنند، یاری رسانند.
مدیریت استراتژیک و استانداردهای ایزو بهطور متقابل بر یکدیگر تأثیر میگذارند. پیادهسازی استانداردهای ایزو میتواند به سازمانها کمک کند تا استراتژیهای خود را بهطور مؤثرتر و کارآمدتر پیادهسازی کرده و به اهداف بلندمدت خود برسند. از سوی دیگر، یک استراتژی روشن و مؤثر میتواند به سازمان کمک کند تا از استانداردهای ایزو به بهترین نحو بهرهبرداری کند.